حاتم اصم
حاتِمِ اَصَمّ، ابوعبدالرحمان حاتم بن عنوان، معروف به اصم (د 237ق / 851 م)، از عارفان بنام خراسان. تذکرهنویسان نام پدر حاتم را عنوان، یوسف، و عنوان بن یوسف یاد کردهاند (ابونعیم، 8 / 83). از جزئیات زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست؛ تنها میدانیم که وی در بلخ به دنیا آمد و مرید شقیق بلخی (د 194ق / 810 م) و استاد احمد بن خضرویه (د 240ق) بود. حاتم در مصاحبت شقیق بلخی به سلوک معنوی پرداخت و سالها مصاحب او بود (عطار، 295؛ جامی، 63). وی از مشایخ بزرگ بلخ شمرده میشد و نزد صوفیه جایگاه بلندی داشت، چندانکه ابوبکر وراق او را لقمان امت، و جنید وی را صدیق زمانه خواندهاند (ابن خلکان، 2 / 28؛ سمعانی، 1 / 181؛ عطار، همانجا؛ هجویری، 142). وی 4 زن و 9 فرزند داشته است (ذهبی، 11 / 485؛ خطیب، 8 / 244؛ ابنخلکان، همانجا).
ظاهراً حاتم اصم در زمان حیات احمد بن حنبل (د 241ق) به بغداد سفر کرده، و با او دیداری داشته که در ضمن آن، احمد بهسبب پاسخ حاتم به پرسش او، وی را به خردمندی و درایت ستوده است (نک : خطیب، 8 / 242؛ ابنخلکان، 2 / 26-27). وی همچنین به سفر حج نیز رفته بود و بنا بر برخی از روایتها، همراه شقیق بلخی در جهاد بر ضد ترکها نیز شرکت داشت (قشیری، 393؛ عطار، 299؛ خطیب، 8 / 243؛ ابن جوزی، 4 / 160؛ ابن خلکان، 2 / 27- 28). حاتم اصم در واشجَرد، از توابع بلخ درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد (سلمی، 91؛ جامی، همانجا).
با توجه به آنچه در منابع آمده است، چنین بهنظر میرسد که حاتم چندان به دنبال تربیت مریدان و زندگی در میان مردم نبوده است؛ چنانکه گفتهاند، وی 30 سال در مکانی عزلت گزید و در تمام این مدت جز به ضرورت با مردم سخن نگفت (ابونعیم، 8 / 74). عطار (د 618 یا 627 ق) و هجویری (د 465ق / 1073م) او را دارای تصانیفی مشهور و معتبر دربارۀ سلوک دانستهاند، اما از این آثار تنها کتابی با عنوان ثمانی مسائل به صورت نسخۀ خطی بر جای مانده است، که ظاهراً روایت او از گفتههای شقیق بلخی است. افزون بر این، گفتههای او نیز در منابع مختلف آمده است (عطار، 295؛ هجویری، همانجا؛ GAS, I / 639). در برخی از منابع، احادیثی هم از او نقل شده است (ابونعیم، 8 / 83؛ سلمی، 92؛ خطیب، 8 / 242؛ ابن جوزی، 4 / 163).
از مجموع گفتههای نقلشده از حاتم میتوان دریافت که وی، چنانکه عطار و هجویری نیز اشاره کردهاند (همانجاها)، در آفات سلوک و شناخت نفس و حیلههای آن صاحبنظر بوده است. وی در این زمینه مباحث روانشناسانه و نفسشناسانۀ ظریف و عمیقی دارد و مشکلات، گرهها و فریبهای نفس انسان در مسیر سلوک را بهدقت میکاود و شرح میدهد. در سخنان او موضوعاتی نظیر توکل، رضا، مرگ و دروغ نیز از وجه باطنی آن مورد توجه قرار گرفته است. وی توکل را مبتنی بر اعتقاد به رازق بودن خداوند میدانست و برآن بود که هیچ کسی نه روزی خود را از دست میدهد و نه روزی دیگری را دریافت میکند (ابونعیم، 8 / 73).
از دیدگاه او، کسی که بخواهد به طریق صوفیه وارد شود، باید 4 نوع مرگ را در خود پرورش دهد که عبارتاند از: مرگ سفید، یعنی گرسنگی؛ مرگ سیاه، یعنی صبر در برابر آزار مردم؛ مرگ قرمز، یعنی مخالفت با نفس؛ و مرگ سبز، یعنی برهم دوختن رقعههای لباس بر یکدیگر، که کنایه از فقر اختیاری است (سلمی، 93؛ جامی، 63).
حاتم اصم به نکاتی چند دربارۀ دروغ اشاره میکند، و آن را در 3 زمینه بر میشمرد: ادعای دوستی خدا بدون اجتناب از محارم؛ ادعای دوستی بهشت بدون انفاق مال؛ و ادعای دوستی پیامبر(ص) بدون محبت به فقرا (سلمی، 97؛ ابونعیم، 8 / 75).
از دیدگاه حاتم، کسی که هر روز در 4 چیز ثابتقدم باشد، رضای خدا را کسب میکند: اعتماد به خداوند، توکل بر او، اخلاص، و معرفت، که این چهارمی کمال آن سۀ دیگر است. وی همچنین به سالک توصیه میکند که در 3 جایگاه مراقب نفس خود باشد: هنگامی که عملی انجام میدهد، بداند که خدا او را میبیند؛ هنگامی که سخن میگوید، بداند که خدا گفتار او را میشنـود؛ و هنگامـی کـه سکـوت پیشـه مـیکنـد، بـدانـد
که خدا از حال او باخبر است (سلمی، 94، 97؛ ابونعیم، همانجا).
مآخذ
ابن جوزی، عبدالرحمان، صفة الصفوة، به کوشش محمود فاخوری، بیروت، 1406ق / 1986م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیةالاولیاء، قاهره، 1357ق / 1938م؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، 1370ش؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، 1349ق / 1937م؛ سلمی، محمد، طبقات الصوفیة، به کوشش نورالدین شریبه، حلب، 1406ق / 1986م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق / 1988م؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرةالاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1366ش؛ قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت، 1412ق / 1991م؛ هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش و. ژوکوفسکی، سن پترزبورگ، 1926م؛ نیز:
GAS.